روزهای زندگی من

در باغهای سبز تر وپرجوانه تر
باید دوباره خواند غزل عاشقانه تر

می‌دانی عزیزم نوشتن برای تو خیلی سخت ! خیلی سخت ، آخر نمی‌دانم چطور کلمات را در کنار هم قرار دهم که بر دل پر از مهر وعطوفت تو بنشیند

سلام امروز جمعه 16/12/1398 هست که من دارم این نامه را برای تو تایپ می‌کنم ،برای تویی که نمیدانم کی می‌آیی ؟ امروز که این نامه را برای

در باغهای سبز تر وپرجوانه تر
باید دوباره خواند غزل عاشقانه تر

در باغهای سبز تر وپرجوانه تر
باید دوباره خواند غزل عاشقانه تر

در باغهای سبز تر وپرجوانه تر
باید دوباره خواند غزل عاشقانه تر

زمانی که دانشجو بودم زود میرفتم برای اینکه نزدیک تخته ومیز استاد باشم تا هم خوب متوجه درس بشم و هم بتونم خوب تخته رو ببینم صندلی بگیرم تا مجبور به رفتن ته کلاس نباشم .

میگن واسه هر مردی شب عروسیش یه شب پر از استرس وفشاره ، در کل شبی پر از سختی هست براش . حالا من دارم فکر میکنم یعنی برای منم

از الان دارم فکر میکنم که آیا میتونم پدر خوبی برای بچه‌هام بشم یانه ؟ باخودم فکر میکنم که چطور بچه‌هامو تربیت کنم چطوری بهشون یاد بدم که

در باغهای سبز تر وپرجوانه تر
باید دوباره خواند غزل عاشقانه تر