loading...

روزهای زندگی من

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

بازدید : 257
شنبه 16 اسفند 1398 زمان : 0:32
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روزهای زندگی من

سلام امروز جمعه 16/12/1398 هست که من دارم این نامه را برای تو تایپ می‌کنم ،برای تویی که نمیدانم کی می‌آیی ؟ امروز که این نامه را برای

تو مینویسم بیماری کرونا عین بختک بر روی زندگانی ما افتاده است و ولکن نیست و می‌دانم که تو هم می‌دانی :دی خوب آخر تو هم در همین جا

زندگی می‌کنی دیگر . خنده دار است شاید بگویی این چیست نوشته‌‌‌ای این را هم که خودم می‌دانم . اما من میگویم اندکی صبر پیشه کن تا به جاهای خوبش هم برسیم .

خوب کجا بودیم ؟ آهان کرونا مثل بختک افتاده به جانمان و ولکنمان نیست خلاصه باید چاره‌‌‌ای بیاندیشیم و این کرونا را از کشورمان بیرون بیاندازیم

اما چطوری؟ با کمی‌همت وتلاش همگانی ورعایت بهداشت می‌توانیم . بله میتوانیم کرونا را شکست دهیم .ما می‌توانیم .

خوب چقدر دلم میخواهد که تو الان پیشم بودی و آن موهای مشکی یا شایدم طلایی چه میدانم یا هر رنگ دیگر تورا با آن شانه‌های چوبی برایت

شانه کنم و همانطور که تو لبخند برلبانت جاریست یواشکی بوسه‌‌‌ای از لبانت بربایم و تو اخم کنی و بگوی شیطنت ممنوع ! و من انگشت اشاره ام

را به علامت هیس تکان می‌دهم و به شانه کردن موهایت ادامه می‌دهم ،خسته می‌شوی وبلند می‌شوی وبه کنار پنجره می‌روی وبه تماشای

بیرون میپردازی من به کنارت می‌آیم ودستان تورا میگیرم و میگویم بریم بیرون چرخی بزنیم ؟ و تو میگویی نه .

میگویم آخر چرا ؟ میگویی حوصله ندارم و تو به اتاقت می‌روی و در را پشت سرت میبندی و من مات و مبهوت در جایم خشکم میزند که ناگهان

جارویی به کله ام میخورد واز خواب ناز بیدار می‌شوم :/

مادرم است میگوید پاشو کمی‌کمک کن :دی

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 3

آمار سایت
  • کل مطالب : 40
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 18
  • بازدید کننده امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 56
  • بازدید ماه : 404
  • بازدید سال : 1030
  • بازدید کلی : 34578
  • کدهای اختصاصی